
آذر بارش را بسته
و پاييز كنار در ايستاده
اين روزها ما مانده ايم
و جوجه هايي كه فرصت نشد بشماريم
چشم انتظاريم
براي دخترك شيريني بنام ...
يلدا...
كه يك شب هم به زور ميماند!
نرگس صرافيان طوفان

بوي يلدا را ميشنوي؟
انتهاي خيابان آذر ...
باز هم قرار عاشقانه پاييز و زمستان ...
قراري طولاني به بلنداي يك شب....
شب عشق بازي برگ و برف...
پاييز چمدان به دست ايستاده ....
عزم رفتن دارد....
..آسمان بغض ميكند ...ميبارد...
خدا هم ميداند عروس فصل ها چقدر دوست داشتنيست ..
دقيقه اي بيشتر مهلت ماندن ميدهد ....
آخرين نگاه باراني اش را به درختان عريان ميدوزد ..
دستي تكان ميدهد ......
قدمي برميدارد سنگين و سرد
كاسه اي آب ميريزم پشت پاي پاييز...
و....تمام ميشود ...
پاييز اي آبستن روزهاي عاشقي ...
رفتنت به خير ..
سفرت بي خطر


موضوعات مرتبط:
برچسبها:
{COMMENTS}
لطفا از ديگر مطالب نيز ديدن فرماييد
لطفا از ديگر مطالب نيز ديدن فرماييد