آفتاب زيبائےاش را
بہ چشم هاے بيدار
شادباش مےگويد...
صبح در نہايت طراوت و تازگے
قد مےكشد...
نفس بكش
يڪ روز ديگر
بيدارے خود را شاكر باش...
پنجره هاے خوشبختے
بہ رويت باز است...
شاخہ هاے روزے
پر هستند از سيب هاے سرخ
و بہ تمنا نشستہ اند
تلاش دستان ساعے تو را...
باز هم تقويم ورق خورد
و يڪ روز ديگر
پيش روے تو گسترده شد...
اين دقايق را درياب...

موضوعات مرتبط:
برچسبها:
{COMMENTS}
لطفا از ديگر مطالب نيز ديدن فرماييد
لطفا از ديگر مطالب نيز ديدن فرماييد