خدايا...
وقتي تو از جنس بي نهايتي،
پس من چگونه محدود شوم در خود و دنياي خود؟!
من با تو معنا ميابم و
تو اميد ميبخشي به نااميدي هاي اين روزهايم
و من چنان در اين درياي بيكرانِ رحمتت
غرق ميشوم كه تمامِ ناممكن ها برايم ممكن ميشوند
و تمام قفلــها كليــد
و تمام آشوبــها،آرامش.
خدايا ...
دنياي محدودم را با حضور خودت وسعــت ببخش
تا بدانم وقتي پا به پاي تو قدم بردارم
به آرامشي خواهم رسيد كه
ديگر بي قراريها سهمِ روزهايــم نميشود
و من مي مانم و خدايــي كه بودنش حالِ دلم را خوبِ خوب ميكند ...

موضوعات مرتبط:
برچسبها:
{COMMENTS}
لطفا از ديگر مطالب نيز ديدن فرماييد
لطفا از ديگر مطالب نيز ديدن فرماييد