زير گنبد كبود
جز من و خدا
كسي نبود......
روزگار روبه راه بود
هيچ چيز
نه سفيد و نه سياه بود...
با وجود اين
مثل اينكه چيزي اشتباه بود!
زير گنبد كبود
بازي خدا
نيمه كاره مانده بود
واژه اي نبود و هيچ كس
شعري از خدا نخوانده بود
تا كه او مرا براي بازي خودش
انتخاب كرد
توي گوش من يواش گفت
تو دعاي كوچك مني
بعد هم مرا مستجاب كرد...
عرفان_نظر_آهاري

موضوعات مرتبط:
برچسبها:
{COMMENTS}
لطفا از ديگر مطالب نيز ديدن فرماييد
لطفا از ديگر مطالب نيز ديدن فرماييد