دوتا جوجه داشتم از هم كه جدا ميشدن انقد صدا ميكردن
جيك جيك ميكردن جيغ و داد ميكردن كه آدما رو ديوونه ميكردن
هردوتاشون. تا زماني كه پيش هم برشون ميگردونديم.
همش ميگفتم خدانكنه اينا از هم جدا بشن كه اگه جدا بشن واويلا.
كاش آدمام همينجوري بودن از هم كه جدا ميشدن
واسه برگشتن پيش هم هر دوطرف،فرياد ميزدن. زمين و زمانو به هم ميدوختن
تا دوباره پيش هم برگردن. تا همه بگن كاش هميشه اينا پيش هم باشن... وگرنه...
واويلا...
علي_عباسيان
موضوعات مرتبط:
برچسبها:
{COMMENTS}
لطفا از ديگر مطالب نيز ديدن فرماييد
لطفا از ديگر مطالب نيز ديدن فرماييد