پدرم ميگفت:
محبتت را به برگ ها سنجاق مزن
كه باد با خود مي بَرد...
محبتت را به آب جويي بريز
كه با ريشه ها عجين شود...
ريشه ها هرگز اسير باد نيست...
مادرم ميگفت:
پروانه ي محبتت را
به تار عنكبوتي بينداز كه سير نباشد...
محبتت را به خانه ي دلي بنشان
كه خيال بيرون شدن ندارد...
و ياد معلمم بخير...
هر وقت به آخر خط ميرسيدم ميگفت:
نقطه سر خط...
مهربان تر از خودت
با ديگران باش...
"عليرضا زرقاني"

موضوعات مرتبط:
برچسبها:
{COMMENTS}
لطفا از ديگر مطالب نيز ديدن فرماييد
لطفا از ديگر مطالب نيز ديدن فرماييد