متن نوشته

متن نوشته

متن نوشته

قايقي خواهم ساخت




قايقي خواهم ساخت، 

 خواهم انداخت به آب. 

 دور خواهم شد از اين خاك غريب 

 كه در آن هيچ‌كسي نيست كه در بيشه عشق 

 قهرمانان را بيدار كند. 

 قايق از تور تهي 

 و دل از آرزوي مرواريد، 

 هم‌چنان خواهم راند. 

 نه به آبي‌ها دل خواهم بست 

 نه به دريا پرياني كه سر از خاك به در مي‌آرند 

 و در آن تابش تنهايي ماهي‌گيران 

 مي‌فشانند فسون از سر گيسوهاشان. 

 هم‌چنان خواهم راند. 

 هم‌چنان خواهم خواند: 

 دور بايد شد، دور. 

 مرد آن شهر اساطير نداشت. 

 زن آن شهر به سرشاري يك خوشه انگور نبود. 

 هيچ آيينه تالاري، سرخوشي‌ها را تكرار نكرد. 

 چاله آبي حتي، مشعلي را ننمود. 

 دور بايد شد، دور. 

 شب سرودش را خواند، 

 نوبت پنجره‌هاست.


هم‌چنان خواهم خواند.


هم‌چنان خواهم راند.


پشت درياها شهري است


كه در آن پنجره‌ها رو به تجلي باز است.


بام‌ها جاي كبوترهايي است كه به فواره هوش بشري مي‌نگرند.


دست هر كودك ده ساله شهر، خانه معرفتي است.


مردم شهر به يك چينه چنان مي‌نگرند


كه به يك شعله، به يك خواب لطيف.


خاك، موسيقيِ احساسِ تو را مي‌شنود


و صداي پَر مرغان اساطير مي‌آيد در باد.


پشت درياها شهري ست


كه در آن وسعت خورشيد به اندازه چشمان سحرخيزان است.


شاعران وارث آب و خِرَد و روشني‌اند.


پشت درياها شهري است!


قايقي بايد ساخت.





سهراب سپهري


http://uupload.ir/files/5ll7_pouya708.jpg



موضوعات مرتبط:

برچسب‌ها: ،


تاريخ : ۲۶ فروردين ۱۳۹۷ | ۰۷:۴۰:۱۰ | نويسنده : متن نوشته | نظرات (0)
{COMMENTS}
ارسال نظر
نام :
ایمیل :
سایت :
آواتار :
پیام :
خصوصی :
کد امنیتی :
[ ]
لطفا از ديگر مطالب نيز ديدن فرماييد
لطفا از ديگر مطالب نيز ديدن فرماييد
<< مطالب جديدتر         مطالب قديمي‌تر >>


.: Weblog Themes By Slide Skin:.