فقـــر
فقر همان گرد و خاكي است كه بر
كتابهاي فروش نرفته ي يك كتابفروشي مي نشيند...
كتيبه ي سه هزار ساله اي است
كه روي آن يادگاري نوشته اند...
پوست موزي است كه از پنجره
يك اتومبيل به خيابان انداخته ميشود...
فقر ، همه جا سر ميكشد،
فقر ،
شب را "بي غذا" سر كردن نيست،
روز را "بي انديشه" سر كردن است.
موضوعات مرتبط:
برچسبها:
{COMMENTS}
لطفا از ديگر مطالب نيز ديدن فرماييد
لطفا از ديگر مطالب نيز ديدن فرماييد