تو كيستي، كه من اينگونه بي تو بي تابم؟
شب از هجوم خيالت نمي برد خوابم
تو چيستي، كه من از موج هر تبسم تو
بسان قايق سرگشته، روي گردابم!
تو در كدام سحر، بر كدام اسب سپيد
تو را كدام خدا
تو از كدام جهان
تو در كدام كرانه، تو از كدام صدف
تو در كدام چمن، همره كدام نسيم
تو از كدام سبو؟
من از كجا سر راه تو آمدم ناگاه!
چه كرد با دل من آن نگاه شيرين، آه!
تو آرزوي بلندي و دست من كوتاه
تو دوردست اميدي و پاي من خسته ست.
همه وجود تو مهر است و جان من محروم
چراغ چشم تو سبزست و راه من بسته است..
فريدون مشيري
موضوعات مرتبط:
برچسبها:
{COMMENTS}
لطفا از ديگر مطالب نيز ديدن فرماييد
لطفا از ديگر مطالب نيز ديدن فرماييد