متن نوشته

متن نوشته

متن نوشته

ايستگـاه....



وقتي داشتم سال 94 را از خانه بيرون ميكردم يادم افتاد كه 

وقتي مي آمد چه شوقي داشتم . 

من به همه و همه به من آمدنش را تبريك مي گفتند ! 

چقدر برايش پروبال زدم . چقدر برايش برنامه چيدم . 

چه خوشه ها كه از خرمنش نچيدم . 

هدفهايم را روي صفحاتش نوشتم و آرزوهايم را به بالهايش گره زدم . 






حالا داشت ميرفت ..... سال 94 




برگشت، نگاهي به من كرد، با لبخندي مهربانانه . 

انگار كه از من هيچ بدي نديده باشد ! 

گفت: اين من نيستم كه ميروم . تويي كه از ايستگاه من عبور كرده اي ! 

مراقب باش كجا ميروي ! معلوم نيست كه چند ايستگاه ديگر مهلت داري ! 

فقط، كاري كن كه خودت از انجامش شرمسار نباشي . 
.
.
.
.
دستي تكان داد و رفت
.








موضوعات مرتبط:

برچسب‌ها: ،


تاريخ : ۲۶ فروردين ۱۳۹۷ | ۰۷:۳۸:۴۲ | نويسنده : متن نوشته | نظرات (0)
{COMMENTS}
ارسال نظر
نام :
ایمیل :
سایت :
آواتار :
پیام :
خصوصی :
کد امنیتی :
[ ]
لطفا از ديگر مطالب نيز ديدن فرماييد
لطفا از ديگر مطالب نيز ديدن فرماييد
<< مطالب جديدتر         مطالب قديمي‌تر >>


.: Weblog Themes By Slide Skin:.