متن نوشته

متن نوشته

متن نوشته

متنــــي زيــبـا...



متني بسيــار زيـبـا

مرديدرحال مرگ بود وقتيكه متوجه مرگش شد خدا رابا جعبه اي دردست ديد  خدا : وقت رفتنه  مرد : به اين زودي؟
من نقشه هاي زيادي داشتم   خدا  متاسفم ولي وقت رفتنه مرد : درجعبه ات چي داريد؟  خدا : متعلقات تورا مرد :
متعلقات من؟ يعني همه چيزهاي من ؛ لباسهام پولهايم و ـ ـ ـ   خدا : آنهاديگر مال تو نيستند آنهامتعلق به زمين هستند
مرد : خاطراتم چي؟  خدا : آنهامتعلق به زمان هستند  مرد : خانواده و دوستانم؟   خدا : نه ، آنهاموقتي بودند مرد :
زن و بچه هايم؟   خدا : آنهامتعلق به قلبت بود   مرد : پس وسايل داخل جعبهحتما بدنم هستند؟  خدا : نه ؛ آن متعلق
به گردوغبار هستند  مرد : پس مطمئنا روحم است؟   خدا : اشتباه مي كني روح تو متعلق به من است  مرد بااشك
درچشمهايش و باترس زياد جعبه دردست خدا راگرفت  و بازكرد ؛ ديد خالي است!  مرد دل شكسته  گفت : من هرگز
چيزي نداشتم؟   خدا : درسته ، تو مالك هيچ چيز نبودي!   مرد : پس من چي داشتم؟   خدا : لحظات زندگي مال توبود ؛هرلحظه كه زندگي كردي مال توبود . زندگي فقط لحظه ها هستند قدر لحظه هارا بدانيم و لحظه هارا دوست داشته باشي
آنچه از سر گذشت؛ شد سر گذشت حيف بي دقت گذشت؛ اما گذشت! تا كه خواستيم يك «دو روزي» فكر كنيم

بر در خانه نوشتند؛ ⇦در گذشت⇨









موضوعات مرتبط:

برچسب‌ها: ،


تاريخ : ۲۶ فروردين ۱۳۹۷ | ۰۷:۳۸:۱۱ | نويسنده : متن نوشته | نظرات (0)
{COMMENTS}
ارسال نظر
نام :
ایمیل :
سایت :
آواتار :
پیام :
خصوصی :
کد امنیتی :
[ ]
لطفا از ديگر مطالب نيز ديدن فرماييد
لطفا از ديگر مطالب نيز ديدن فرماييد
<< مطالب جديدتر         مطالب قديمي‌تر >>


.: Weblog Themes By Slide Skin:.