شادي كودكانه ام را به رخ دنيا مي كشم
تا سختي هايش را به رخم نكشد.
مي خندم، پوست مي اندازم از فرط شادي،
غم ها را از پنجره ي ديدگانم كنارميزنم
و مي گشايم پنجره را به روي خوشبختي.
گامهاي معصومانه ي افكاربارديگر نسيم وار،
احساسم را نوازش مي كند.
دستان خيال را برچانه ي ديدگانم مي گذارم و
مرور مي كنم هرچه از خاطرات شيرين را و
پاره مي كنم چك نويسهاي خاطرات تلخ را ...
صبوري بايد دراين وانفساي بي كسي.
طاقچه ي قلبم پراست ازگلدانهاي ياسهاي وحشي ...
موضوعات مرتبط:
برچسبها:
{COMMENTS}
لطفا از ديگر مطالب نيز ديدن فرماييد
لطفا از ديگر مطالب نيز ديدن فرماييد