نقاش مشهوري درحال اتمام نقاشي اش بود. آن نقاشي بطورباورنكردني زيبا بود و مي بايست در مراسم ازدواج شاهزاده خانمي نمايش داده مي شد. نقاش آنچنان غرق هيجان ناشي از نقاشي اش بودكه ناخودآگاه در حاليكه آن نقاشي را تحسين مي كرد، چند قدم به طرف عقب رفت. نقاش هنگام عقب رفتن پشتش را نگاه نكرد، كه يك قدم به لبه پرتگاه ساختمان بلندش فاصله دارد.شخصي متوجه شد كه نقاش چه ميكند .ميخواست فرياد بزند،اما ممكن بود نقاش بر حسب ترس غافلگير شود و يك قدم به عقب برود و نابود شود،مرد به سرعت قلمويي رابرداشت و روي آن نقاشي زيبا را خط خطي كرد.نقاش كه اين صحنه را ديد باسرعت و عصبانيت تمام جلو آمد تا آن مرد را بزند.اما آن مرد تمام جريان را كه شاهدش بود را برايش تعريف كرد كه چگونه در حال سقوط بود.براستي گاهي آينده مان را بسيار زيبا ترسيم ميكنيم،اما گويا خالق هستي ميبيند چه خطري در مقابل ماست و نقاشي زيباي مارا خراب مي كند.
گاهي اوقات از آنچه زندگي بر سرمان آورده ناراحت مي شويم اما يك مطلب را هرگز فراموش نكنيم:
"خالق هستي هميشه بهترين ها را برايمان مهيا كرده است.
موضوعات مرتبط:
برچسبها:
{COMMENTS}
لطفا از ديگر مطالب نيز ديدن فرماييد
لطفا از ديگر مطالب نيز ديدن فرماييد