دلم تنگ است براي بودنت ميان اين قلب پر هياهو.
چند وقتيست كه فراموشت كرده بودم،
نه يادي از تو مي كردم و نه سراغي از تو مي گرفتم.
خيلي برايم سخت است كه چگونه تو را شريك عشق هاي ديگرم كردم،
بي آنكه بدانم هيچكس جز تو لايق وابستگي نيست.
اين شرمساري را چگونه پنهان كنم وقتي كه مدام
از پيام هايت روي بر مي گرداندم و تو هر بار مرا مي خواندي،
و چگونه اين محبتت را پاسخ دهم در حالي كه
تو را رها كرده بودم، لحظه ي مرا به خود وانگذاشتي.
چگونه اين بزرگي را در فريادم نگنجانم
و چگونه از مهرباني بي حدت اين بغض را پنهان كنم
وقتي كه دنيا بر من تنگ آمده بود و يقين كردم
كه هيچ پناهي جز تو ندارم، باز تو بسويم آمدي
بي هيچ منتي و هيچ سرزنشي، شنيدم مرا خواندي:
برگرد، مطمئن برگرد تا يك بار ديگر با هم باشيم
تا يك بار ديگر دوست داشتن همديگر را تجربه كنيم و تا ابد براي هم باشيم.
خدايـــــاي عزيزم!
اي آرامش دهنده اين جسم خسته و روح پر جراحت
تو را سپاس كه هزاران بهانه دستم مي دهي
و هزاران راه پيش پايم مي گذاري تا بار ديگر به سوي تو باز آيم.
موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها:
{COMMENTS}
لطفا از ديگر مطالب نيز ديدن فرماييد
لطفا از ديگر مطالب نيز ديدن فرماييد