ذات خويش را مي جويم و نمي يابم، من سايه ي اويم، او كجاست؟

بگذار تا شيطنت عشق چشمان ترا به عرياني خويش بگشايد.
هر چند انجا جز رنج و پريشاني نباشد ,
اما كوري را به خاطر آرامش تحمل مكن!

آنجا كه چشمان مشتاقي براي انساني اشك مي ريزد،
زندگي به رنج كشيدنش مي ارزد

گاهي گذشتن از معشوق ، بخاطر عشق نهايت عاشق شدن است

نه مرگ آنقدر ترسناك است و
نه زندگي آنقدر شيرين كه آدمي ، پاي بر شرافت خود بگذارد
موضوعات مرتبط:
برچسبها:
{COMMENTS}
لطفا از ديگر مطالب نيز ديدن فرماييد
لطفا از ديگر مطالب نيز ديدن فرماييد