ميداني...
يك نفر بايد باشد كه
بدون ترسِ ِ هيچگونه قضاوتي برايش همه چيز را تعريف كني
تمام حرف هايي كه دارد آرام آرام درونت مي گندد را به زبان بياوري
از آن حرف هايي كه شب ها موقع خواب
به بي رحمانه ترين شكل ممكن به سرت هجوم مي آورند
و رسالتشان اين است كه خواب را از تو بگيرند
حرف هايي كه وسط قهقهه هم اگر يادشان بيوفتي لال مي شوي!
يك نفر كه وقتي تو دهن باز كردي نگويد آره مي دانم،
اصلا يك نفر باشد كه هيچ چيز نداند
يك نفر باشد در اين دنيا كه نصيحت را بلد نباشد...
يك نفر كه وقتي برايش تعريف ميكني
كه كارم دارد به جاهاي باريك مي كشد،
پوزخند نزند، به شوخي نگيرد
جدي بگيرد، خيلي هم جدي بگيرد،
آنقدر كه يك سيلي جانانه مهمانت كند
و با تمام قدرت اش بزند زير گوشت
يك نفر كه تجربه ي هيچ چيز را نداشته باشد،
مثل همه ي آنهايي كه خود را علامه دهر مي دانند نباشد!
وقتي كه برايش تعريف ميكني دستپاچه شود، گوش بدهد،
برايت فتواي ابوموسي اشعري صادر نكند،
راه كار ندهد، فقط گوش كند ..
يك نفر كه بداند اين چيزهايي كه تو تعريف ميكني جواب منطقي ندارد،
اصلا منطق در مقابل اين حرف ها بيچاره است
خيلي از آدم ها ميخواهند حرف بزنند صرفا براي اينكه دردشان آرام بگيرد
بعضي آدم ها درونشان روي كمربند زلزله است،
گاهي حرف مي زنند تا ويراني زلزله درونشان را به تعويق بياندازند
حرف زدن گاهي مُسكن است،
آدم ها گاهي حرف مي زنند
نه براي اينكه چيزي بشنوند، نه اينكه كمك بخواهند
حرف مي زنند كه ويران نشوند
حرف مي زنند كه آرام بگيرند
مانند كسي كه خود مي داند چه روزي قرار است بميرد، آرام مي گيرند.
به قول آن رفيقمان كه مي گفت :
حرف هايي در دلم هست كه حاضرم فقط
به كسي بگويمشان كه قرار است فردا بميرد ...
همين..
موضوعات مرتبط:
برچسبها:
{COMMENTS}
لطفا از ديگر مطالب نيز ديدن فرماييد
لطفا از ديگر مطالب نيز ديدن فرماييد