متن نوشته

متن نوشته

متن نوشته

يالطيف....





هزار و يك اسم داري و من از آن همه 

اسم ((لطيف)) تو را دوست تر دارم


كه ياد ابــــــــــــر و ابريشــــــم و عشـــق مي افتم .


خوب يادم  هست از بهشت كه  آمدم ، 

تنم از نور بود و پر و بالم از  نسيم .
 
بس كه لطيف بودم ، توي مشت دنيا جا نمي شدم .

اما زمين تيره بود .كدر بود،

سفت بود و سخت.دامنم به سختي اش گرفت

و دستم به تيرگي اش آغشتــــه شد . و من هر روز

قطره قطره تيره تر شدم و ذره ذره سخت تر.

من سنگ شدم و سد و ديوار.

ديگر نور از من نمي گذرد ،ديگر آب از من عبور نميكند،

روح در من روان نيست و جان جريان ندارد.

حالا تنها يادگاري ام از بهشت 

و از لطافتــش ،چند قطره اشـك  است كه گوشه ي 

دلم پنهانش كرده ام ، گريه نمي كنم تا تمام نشود ، مي ترسم بعد از آن

از چشم هايم سنگ  ريزه  ببارد. يا لطيف! اين رسم 

دنياست كه اشك ، سنگ ريزه شود و روح ، سنگ و صخره ؟ اين رسم 

دنياست كه شيشه ها  بشكند و  دل هاي نــازك 

شرحه شرحه شود؟وقتي تيره ايم ، وقتي سراپا كدريم به چشم ميآييم 

و ديده مي شويم ، اما لطافت  هر چيز كه از حــد 

بگذرد ، ناپديد مي شود.يا لطيف ! كاشكي دوباره ، تنها مشتي از لطافتت 

را به من مي بخشيدي تا من مي چكيـــــــــــدم و 

مي وزيدم و ناپديد مي شدم ، مثل هوا كه ناپديد است ، مثل خودت كه 

ناپيدايي يا لطيف !مشتي ، 

 تنها مشتي از لطافتت را به من ببخش ...







موضوعات مرتبط:

برچسب‌ها: ،


تاريخ : ۲۶ فروردين ۱۳۹۷ | ۰۷:۳۶:۳۸ | نويسنده : متن نوشته | نظرات (0)
{COMMENTS}
ارسال نظر
نام :
ایمیل :
سایت :
آواتار :
پیام :
خصوصی :
کد امنیتی :
[ ]
لطفا از ديگر مطالب نيز ديدن فرماييد
لطفا از ديگر مطالب نيز ديدن فرماييد
<< مطالب جديدتر         مطالب قديمي‌تر >>


.: Weblog Themes By Slide Skin:.