متن نوشته

متن نوشته

متن نوشته

ردپاي او..





با كوله باري از غم كه بر دوش او سنگيني ميكرد 

به لب ساحل رفت تا با خود خلوت كند.

ديگر واقعا خسته شده بود با اشكي كه بر چشمش سرازير ميشد 

خدا را از ته دل فرياد زد و در رو به روي عظمت دريا به زانو در امد 

و همچنان در سكوت خود غرق بود كه صدايي گوش نواز به او گفت: 

برخيز و به پشت سر خود نگاه كن .جاده زندگي توست از كودكي تا الان. 

بلند شد و به پشت سر خود نگاه كرد. 

ردپايي بود نوراني در كنار رد پاي خودش كه 

در جاهايي با ردپاي خودش يكي شده است.

پرسيد اين رد پا از ان كيست؟

آن صداي آسماني گفت: آن ردپاي خداست كه در كنار تو مي آمده است 

و در هنگام سختي و گرفتاري با تو يكي شده است.








موضوعات مرتبط:

برچسب‌ها: ،


تاريخ : ۲۶ فروردين ۱۳۹۷ | ۰۷:۳۶:۱۳ | نويسنده : متن نوشته | نظرات (0)
{COMMENTS}
ارسال نظر
نام :
ایمیل :
سایت :
آواتار :
پیام :
خصوصی :
کد امنیتی :
[ ]
لطفا از ديگر مطالب نيز ديدن فرماييد
لطفا از ديگر مطالب نيز ديدن فرماييد
<< مطالب جديدتر         مطالب قديمي‌تر >>


.: Weblog Themes By Slide Skin:.