خدايا
رها شده ام ميان گرداب روزگار
تو خود مي داني
تنهــاي تنــــــــــــــــــهايم
چگونه خودم را از اين مهلكه بگريزانم
وقتي مي داني ضعيف و ناتوانم
لبخند مي زني اين را كه مي شنوي؟!
تو هم مثل ديگران باورت نمي شود نمي توانم
باز هم بايد نقش بازي كنم
نه
خسته شدم
خدايم
اين بار نمي توانم
نقشم را بده به ديگري
موضوعات مرتبط:
برچسبها:
{COMMENTS}
لطفا از ديگر مطالب نيز ديدن فرماييد
لطفا از ديگر مطالب نيز ديدن فرماييد