كسي آيا ؟
كسي مي داند آنجا ،
يك نفر اينجا ، دلش تنگ است
دلش پر ميكشد تا يك نگاه گرم
هواي چشمهايش سخت باراني ست
كسي آيا دلش تنگ صداي ما نمي گردد ؟
هواي دست ما ، در دست هايش نيست ؟
نمي خواهد بپرسد حال ما را هيچ كس آنجا ؟
كسي ديگر جواب اين سلام خسته را آيا نخواهد داد ؟
كسي دلتنگ اين دلتنگ ، آيا هست ؟
كسي مي داند اين ديوار ، نازيباست ؟
كسي يك پنجره ، آيا براي ديدن خورشيد ، خواهد ساخت ؟
كسي معناي بغض خسته مي داند ؟
و وزن يك نگاه شرمناك و دست خالي را ؟
كسي را با خداي خويش ، عهدي هست ؟
كسي آيا به وقت ديدن گل ،
ياد چشمان غروب آيين ما را كرد ؟
بهاران ، ياد ايامِ خزانِ عمر ما را هم ؟
كسي از لاله ها پرسيد احوال دل ما را ؟
و از آن خنده ها ، راز غريب قهر با لب را
كسي آيا نمي خواهد بخواند نغمه اي با عشق ؟
براي سر نهادن ، تا سحر بگريستن ، يك شانه ايا هست ؟
تن عريان هر لحظه ، لباس مهر آيا يك نفر پوشاند
الفباي سكوت عشق را
در مكتبي ، آيا كسي خوانده است ؟
به بيداري كه نه
آيا ميان خواب هايت ، خواب من را هم ، تو خواهي ديد ؟
رساتر از سكوت ، آيا كسي فرياد مي داند ؟
كسي پرسيده از آيينه ، راز تاري تصوير تن ها را
كسي آيا چشيده طعم تلخ واژه " من " را ؟
گوارا آب را با ياد ماه تشنه نوشيدي ؟
تو بوسيدي كوير گونه خشكيده از تب را ؟
زدودي اشك چشمي را
گرفتي دست سردي را ؟
تو را با ياكريمي ، وعده ديدار آيا هست ؟
نمي خواهي بريزي خرده ناني گوشه ايوان
تن خشك نهالي ، مشت آبي هديه خواهي داد ؟
نگه از آسمان بردار
جوار اين رگ گردن ، سلامي كن
خدا جويي تو ؟
بسم الله
اين تو ، اين خدا
آري خدا اينجاست
اين نزديك
در تك سرفه هاي كودك تب دار همسايه
و دستان نحيف مادري رنجور
و در اين سفره هاي خالي مردم
نخواني تو ، نمي خواند
نبخشي تو ، نمي بخشد
نخندي تو ، نمي خندد
رها كن كهكشان ، همسايه را درياب
بگيري دست مردم ، دست او در دست مي گيري
بپرسي حال مردم
حال خوبت ، هديه ميگردد
قدم در راه او ، وقتي كه بگذاري
تو را تا خويش خواهد برد
خدا جويي تو ؟
اين تو ، اين خدا
آري خليفه
گاه گاهي مهرباني كن
*كيوان شاهبداغي*
موضوعات مرتبط:
برچسبها:
{COMMENTS}
لطفا از ديگر مطالب نيز ديدن فرماييد
لطفا از ديگر مطالب نيز ديدن فرماييد